پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو


لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست

جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت


حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست

شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال


شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست